پست اینستا ی 21 مهر

هوووووووف ... 

وقتی میشنوی نه ...حرف و بایستی گوش کرد ... پس نه !

مینویسم پرانتز ... بخوانید ...

سلام  ... پرانتز باز ... منظورم اسم تو بود ...پرانتز بسته 

امشب خندیدم و انقدر خنده ی رو لبم و دوست داشتم که وقتی یادش میوفتم ... دوست دارم گریه کنم ... پرانتز باز ... ولی تو نبودی... پرانتز بسته ... یه جورایی واقعا جشنمون بی خودی بود ...

اولین بار بود که حالم خوب بود ... انقدری که میتونستم بپرم ... جست و خیز کنم ... بفهمم ... یا فهمیده شم ... پرانتز باز ... و ولی تو نباشی ... پرانتز بسته ... 

یادمه اونروز که گفتی پرانتز ... خندیدی و پشتش خندیدم ... شاید پرانتز باز ...فهمیدی ... پرانتز بسته ... شاید بد فهمیدم ... 

یادمه اونشبی که از رو اون وسیله قرمزه ی شهرداری که دو نفری داشتیم روش تکون میخوردیم ... افتادی ... ترسیدم ... خندیدی ...یهو به خنده ات خندیدم ... گفتی خوش گذشت ... 

گفتم میدیدم ... پرانتز باز ... شیب بی رحم ... پرانتز بسته

امروز "پرانتز" و نامفهوم از زبونت شنیدم ... تو وایبر مخلوط با کلمه ها شب پیشش دیدم ... اهمیتشو با رفتنت فهمیدم ... 

کاش داد زده باشی "شیب بی رحم" و ... 

کاش خونده باشی " مهندس " و ...

کاش گوش داده باشی "درخت عر عر" و ...

کاش فندک گرفته باشی بالا با "قطعه 204" ... 

کاش گفته باشی اوندفعه ای با "اسباب کشی" شروع نکردین ...

کاش تو پرانتز باز ... اسمت نوشت ...پرانتز بسته ... دیگه هشتگ نکنی "له" ... #پرانتز ... 

امشب ... پرانتز باز ... شاید ... پرانتز بسته ...

فهمیدم چه جوری دوست دارم ...  

فقط باش 

نمیدونم حرفم درسته یا نه

الان میفهمم ... نباید واسه خودت به خاطر دیگران کاری بکنی  ... 

واسه خودت به خاطر هدفت ... 

واسه دیگران ... حالا هر دلیلی ... 

من امشب یکم منطقی شدم ... و حس میکنم ... این از شعور نه چیز دیگه ... انگار که یکی زده تو سرم ... از تو سینه ام یه چیزی افتاده بیرون ... جاش هم درد میکنه ... مثه اون دفعه که فقط یه شب تخته وایت برد حافظه ام و  با الکل شستم ... فردا انقلاب و تا ازادی رفتم و فهمیدم ماجرا چیه ... این درده وقتی میاد ... ادم دوست داره گریه کنه ... اشکش پا دراره ... بره بشینه گوشه ی لبش ... دنیای رو یه جور دیگه ببینه ... 

خدا به داد اونی برسه که گریه هم بلد نیست ... 

آمین 

بزن باران ...

یه وقتایی ادم همین بارونو بهونه میگیره دلش شسته شه ... خوب باشه ... من که دیگه گوش ندارم که الکی هم شده واسش حرف بزنم ... کاش این کدریی ایجاد شده  ... بره ... نمیخوام ادمی باشم که سفت بشینم و نگاه کنم ... یه ماسک باشه روصورتم ... دوست دارم خودم باشم ... دوست داشته باشم یکیو که وقتی نگاش میکنی روشو برنگردونه ... بیخیال ... بزار باشه ... همینم که هست همینجوری خوبه 

به یاد ...

برقرار باشی و سبز - گل من تازه بمون
نفسم پیشکش تو -جای من زنده بمون
باغ دل بی تو خزون -موندنی باش مهربون
تو که از خود منی - منو از خودت بدون
غزل و قافیه بی تو - همه رنگ انتظاره
این همه شعر و ترانه-همه بی عطر و بهاره
موندنی باشی همیشه - لب پاییزو نبوسی
نشه پرپر شی عزیزم- مهربون گلم نپوسی

پ.ن: گل من سیاوش قمیشی 

پ.پ.ن: ادم خواب میبینه ... ما یاد میبینیم

زنگ میزند دل ...

خدا میدونه چه قدر سخته وقتی نمیفهمی چیزیو ولی دوست داری بابتش حرف بزنی ... دوست داری خالی شی ... دوست داری حداقل ناامید شی  ... بگی گور بابای زندگی ... گور بابای شعور و این چیزا .... اما سختش اینه که میدونی چی میشه ... گهه گه ... میخوای بالا بیاری ... میخوای بزنی تو سرت بگی خاک تو سرت ... مغزتو ... گله هم نمیتونی بکنی ... بگی چه عنیه اخه ... منطقیه دیگه خب ... اینو به بقیه هم میگی ... همه میگن خب ساده اس ... هیچ کس حرفش چیز دیگه ای نیستا  ... یه جوری هم میگن ... که واقعا توش شکی نیست ... و فقط انگار من نفهم ترین ادم روی کره زمینم ... بابا ریدم به این وضع ... اه اه اه ... پ.ن :بابت لحن این پست شرمنده ام ...