دست ها

نشسته رو به رو ی هم در انتظارهم ... از هیچ گفتن هم حتی سخت است آن موقع... دستهایم گره کردم و با کمی ترس پیش بردم ..... گفتی : راستیه .... دو دستم را باز کردم.... گفتی: ای نامرد جفتش که خالیه .....فقط حرف دلمو گفتم: خالی نیست اصلا هم خالی نیست ،تازه اونقدر پره که خیلی سخت تونستم نشونش بدم .......تو دستم یه خواسته است .....میخوام که دستا تو دستام بگیرم فقط همین !

"حیف اینم یه تصوره دیگه است"