سکوت خراب کن

وقتی همه شروع میکنن یکصدا سکوت کردن... اونجاست که من وارد میشم ...

با همون سلام! خاص که یه جورایی توسعه یافته ی سلام خاص الو بدن و جی کسری ست!

شکستن سکوت همیشه کار خوبی نیست ! اما معمولا کاری جز این از دستم بر نمیاد .سعی میکنم تنها کاری و که بلدمو حداقل تو اون فضا انجام بدم

خداکنه هیچ وقت دوستام دعا نکرده باشن :رضا خفه شه!

اگه اینجوری شده باشه واقعا ترجیح میدم خودم بدونم تا خدا این وسط واسطه بشه!

وقتی خودم تو یه همچین موقعیتی قرار بگیرم اگه نخوام گوش کنم واقعا میگم! شکم ندارم!

کاری کردن

کاری نکردن اسونه ... انقدر اسونه که از اسونیش اذیت میشی ... عین یه گل کلم میمونی سر جالیز که فقط بزرگ میشه و کم کم رو به فساد میزاره ... باید چیده بشه .... شاید ترشی که بشه خشمزه شه ... شاید هم که خشک بشه و بپوسه ... اما بالاخره اینجوری اختیارا شده .... یه کاری کرده ... کسی که بازی میکنه شاید ببازه ولی یکی که بازی نمیکنه همیشه بازنده است

اعتراف ترسناک من

گاهی دروغ میگویی لذت میبری ! گاهی دروغ میگویی پشیمان میشوی ! گاهی هم به دروغی که گفتی هیچ احساسی نداری ... همه کاری ناپسندند ولی حست در مورد هر کدام فرق دارد ... شده به کسی از رگ گردن نزدیک تر باشی ... وقتی اینجوری باشه وقتی به اون هم دروغ بگی سریع پشیمون میشی! سریع درصدد این بر میای که یه جوری راستش رو بگی و اخر هم به بدترین نوع ممکن که همون بهترینه، راستش را میگی! تازه اون کلی میخنده! راستش هیچکس نیست که از من دروغ نشنیده باشه ! حالا اینکه بعدش حقیقتو بهش گفتم یا نه دیگه بستگی داشته! این دروغا خیلی منو از خودم دور کرد ... تا جایی که این 3هفته قبل که به خودم رجوع کرده بودم ... گمگشتیه بزرگیو حس کردم ... بعد این دوره ی ریکاوری رسیدم به اینکه شاید اروم اروم دروغا رو راستشو بگم اما جدی بعضیاش ترسناکه خدایی ... طرف شاید انقدر ناراحت شه که در تلافی بزنه کن فیکون کنه زندیگمو! الان ترسو ترینم ! کمک کنین خوشحال میشم! الان اینجا میزارم اما شاید بعدا بزارم فیس بوک!

هاژاس

نمیدونم کاری از میازاکی دیدین یا نه ...نمیدونم چرا این بشر کاراش انقدر خوبه ... هربار که یکی دیگه از کاراشومیبینم ،ذهنم یه خونه تکونی اساسی میکنه؛دوباره روحیه زندگی و زندگی کردن و بیشتر از همه  روحیه ی عشق ورزیدنمه که میگیره ...


تو کاراش انقدر ساده خیال میکنه و انقدر راحت به خیالش جامه عمل میپوشونه و دنیای خودشو میسازه که واقعا دامن از کف میدم 

ما که پیش دانشگاهی درس نخودیم و پی چیزای دیگه رو گرفتیم (واسه خودم خیلی لذت بخش بود اما مسلما خانواده باز هم این رو هم دوست نداشتن) بماند که چی، اما هرکدومش یه لذتی داشت .یکی از  کارا اونا نوشتن و به  معنای متعالیش افریدن بود ؛ ساختن یه دنیای داستانی که وقتی رو هر قسمتش که میساختم دقت بیشتری میکردم میدیم بر گرفته شده از همه چیزایی بودش که باهاشون زندگی کردم ... واسه همونم اسمشو گذاشتم " هاژاس"


حالا از دیروز که این میازاکی رفته تو مخ ما (همچنین یکی از رفیقامونم حالش خوب نیست که از رو شخصیتش یکی مهمترین کاراکترا رو ساختم ) میخوام دوباره شروع نوشتن کنم و صد البته اینبار خیلی بهتر و پخته تر ...

اگه در توانم بود یه قسمتایی و تیزروار میزارم اینجا ( دوست دارم این کار شاهنامه زندگیم نشد، سمک عیارش باشه)


با ارزوی بهترینا اول واسه شما بعد خودم


اردتمند : هاجس

دوباره از اون خنده ها

بعد مدت ها یه دفعه دوباره کاملا بیخودی زدم زیر خنده اخ اخ اصلا یه وعضی دلم تنگ شده بود واسش یاد هزار تا چیز خوب میافتادم هی بیشتر خوشحال میشدم شروع کردم تو اینه خودمو نگاه کردن اصن کلی با خودم حال کردم [دیالوگ منکراتیه نمیشه گفت !] اخ اخ, جاتون خالی باید میبود که بود هی صدا در میاوردم از خودمو,میشدم :زینت ,زی دی , اهونا, نالک, ... بگیر برو... خلاصه کلی حال کردم تازه بعدش یاد چند تا جمله افتادم(هر کدوم تو یه بازه ی زمانی میگفتم و والبت مثه همیشه به نام یکی دیگه امضاش میکردم): -روزا دو جورن یه دسته روزای خوب و یه دسته روزایی که فکر میکنی خوب نیستن! -خوش به حال ورثه هام , کلی خاطره دارم که همه رو واسشون میذارم! -فقط یه جا دیدم که نخندیدی اونم وقتی بود داشتی خودتو مجسم میکردی; میگفتی اونموقع خود مجسم شدم باهام کل گذاشته بود هر کی بخنده! -شعرایی که واسه خندیدن باشن , مهم نیست خونده میشن یا نه ,همین بس که مطمئنی شاعرش حداقل یه بار جای همه خندیده -صادقانه ی صادقانه, صادقانه ! اولی واسه دومی دومی هم واسه اولی , اینجوری مطمئنی که اخریه صادقانه ی صادقانه، صادقانه است! -احمقترین ِ مردم اونیکه وقتی میخواد بگه سلام با خودش کلنجار میره ! -ساده ترین جمله ی عاشقانه ای که شنیدم سلامه! -رفاقتو وقتِ کولی دادنِ نوبتیه که میفهمی! -شرط میبندم شرط میبندی که شرط منم همون شرطی که تو شرط گذاشتی ;همیشه بدون قید و شرط باهمیم! شادِشادِشادِشادِشادِشادِشادِشاد! قربون اقام خودم, چون اخرش شد شادِشاد!

یه سلام بهتر تر!

"تا اخر گیومه رو با انرژی بخونید" ((سلام! کاری که بعضی اوقات یه فال باهات میکنه صد تا مشاوره ی روانشناسی نمیکنه ! جالب بود وقتی داشتم میخوندم اون کذا رو همه حرفای دوستام و اطرافیانم از جلو روم رد میشد! اما ایندفعه یه تیک ریز هم بغلش میخورد! هر بار یه چیزیو قول میدم ... درست نمیتونم بهش عمل کنم ! ... این دفعه قول نمیدم ... اما سعی میکنم تلاش کنم!)) هایالله... از ما حرکت از تو توربوشارژ! تشکر و عذر خولواهی زیاد از عارفه و متین ... این چند مدت اذیت کردمتون ببخشید! سعی میکنم جبران کنم!