یادم رفت که بخندم

وقتی از سر کوچه میتونم حس کنم که پشت پنجره وایسادی،خیلی چیزا فرق میکنه،خیلی چیزا رو فراموش میکنم،خیلی چیزا میشه که نمیشد.قدمامو محکمتر برمیدارم ،نفس هامو عمیق و کامل تموم میکنم،میرسم جلوی پنجره ،سرمو میگرم بالا ...

داری گریه میکنی،منم ریختم؛اصلا یادم رفت که باید بخندم.نشستم تو کوچه ،بارون گرفت ... با چتر اومدی پایین با همون اشکا میخندیدی ...

تو دلم میگفتم : کاش میشد جای اشکات همیشه بارون بگیره ... همیشه بخند !

من تنهایی رو دوست *دارم...

یه وقتا دلم میخوام بمیرم ... عین بتمن ... یه جوری که نباشم ولی خوشحال باشم ... . گریه کردن کار مرد نیست ولی ... سخت همدمشه ... ما هایی که سیگار نمیکشیم معتادشیم ... میری داد بزنی فقط اشک میاد ... بقیه رو میبینی ... مجبوری بخندی ... بابا بیخیال ... ته دلداریشونم اینه که "بیخیال " ... حاجی من یه عمره بی خیالم ... خفه شو ... یه چیز جدید بگو ... تنهایی یعنی : شب سخت بخوابی !