رسالت من

امروز خیلی بهتر از دیروز بود .... یعنی دیروز له له بودما ... داغون .... امروز خیلی اتفاقی جور شد بریم بیرون ... من خیلی انرژی داشتم که میتونستم منتقل کنم ... اما یکم خودم و کنترل کردم (از این کارم خوشحالم) ... هر چقدر پیش میرفت یه حس خوبی پیدا میکردم ... یه حسی که بهم میگفت که کارایی که دارم انجام میدم کاملا درسته ...اگه غلط بودنش و میفهمیدم سریع از جمع عذر می خواستم .... اخرش که داشتم بر میگشتم خونه تو تاکسی به این نتیجه رسیدم که درسته که هر کسی یه رسالتی داره ...و منم رسالتم اینه تو جمعی که قرار میگیرم همه رو شاد کنم ... و این اجازه رو ندارم که تو جمع یه ادم ناراحت باشم ... و اگه اینجوری نباشم دیگه رضا نیستم .... ولی اینم هست که باید معقول باشم چون دلقک نیستم ..... پس این منم و اینم رسالتمه ....

من و فال حافظ

مجادله نویسیو از رفیقم یاد گرفتم اما خودمم یه جورایی توسعه اش دادم ؛ الانم خیلی این کارو دوست دارم چون معمولا به جاهای خوبی میرسه! من(-) و فال های حافظ(+) +باز خورد به پیسی اومد سراغ من - شیخ شیراز تفضلی به لطایف این دیوانت میزنم تا بشود همان که بهتر است +ای زبونبازا؛از این قبایل جملاتش نبود به مولا راه نمیدادم -هممممم.....امممممم..... خدایا بزنه اوکی بشه ..... دمت گرم ... یا حضرت حافظ ببینم چه میکنیا +میرزا ورقدون اون صفحه 67و68 بچسبون به هم تا یه کم بخندیم -اه .... نشد یه بار درست باز کنما ..... +خخخخخخخ..... هاهاهاه ..... - هممم ....امممم..... یا خدا به امید تو +اهم .... میرزا بیار 111 -نممممم...مممممم .... نفهمیدم بزار یه بار دیگه بخونم +ای بابا این جوونکام کندذهن شدنا ...والا قدیما طرف باز میکرد با هر بیت غزل هفتاد هشتاد تا خاطره داشت -هممممم .... اها گرفتم .... این حافظم اصلا نگه صبر ...شبش روز نمیشه ها + :| خودم حتما نیاز بوده دیگه -خب دم شما گرم ... [صدای بوسه] +اینجا اینجا .... اینجا رو هم بوس کنی دیگه تمومه ... اها مرسی - خدای این فال حافظ و از ما نگیر + Like a Boss .... حال کردی میرزا -یا علی! +علی یارت جوون .... خدا پشت پناهت .... مرامت و بخورم .... ایشالله جور میشه فقط یه کم زمان میخواد دیگه صبر کن!

یادگرفتن فوق العاده است

همیشه تو ذهنم این جمله رو دارم که هیچ وقت واسه یادگرفتن دیر نیست اما وقتی خودت ملموس بهش میرسی یه لذت دیگه داره ... داشتم با رفیقم حرف میزدم ...درباره همه چیز بحث میکردیم ... از بحثهایی که کردیم واقعا به این رسیدم که جدا از همه جهات وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم بزرگ ترین جنبه ای که میتونه تو اینده ام بیشترین تاثیر و داشته باشه تو این وضعیت ....خوب یادگرفتنه ..... باید از همه چیز درس گرفت ...این جوری همیشه کاری کردی که یه گام رو به جلوِ .... یادگرفتن یه جادوِ .....یادگرفتن فوق‌العاده است

l o v e ! ?

نمی دونم چه قدر ظرفیت هست ... .....چون نمیخوام دروغ ننویسم به تیتر اکتفا میکنم....تیتر که شفاف هست گمان کنم...

اضافات

وقتی شروع می کنم به حرف زدن از بس که تنها به این فکر میکنم جوابی را بی پاسخ نگذارم ،حرف ها و کلماتی از دهانم به مجاز هم که شده خارج می شود که شاید همانی که می خواستم نباشد ... از پسِ تمام این واژه های از کمان رها شده شاید یکیشان به هدف بخورد ولی اکثر اوقات در انتها ی مسیر نشستن به هدف است که با سخنی نا به جا منحرفش میکنم.... ازآن میترسم که نکند روزی بیاید این حوادث مکرر ،ناگوار شوند و کسی به زخم این ادای لغات اضافی آسیب ببیند ... و خسران بماند برای این دل صاحب مرده!