-
صدای اهسته ی مرگ
سهشنبه 27 آبان 1393 00:17
سلام ... خیلی اروم میگم ... بعد دریا ، شهر ، دشت هزارچشمه ... بعد کوهپایه پشت اون صخره دیدم یه پیرمرد عجیب وایساده ... ازش پرسیدم ندیدی یه چمدون اینورا افتاده باشه ... یه چمدون بزرگ سفید ... بااشاره ی سر گفت : نه یه جوری بود ... ازش دور شدم ... نور کم رنگ یه کلبه رو دیدم رفتم سمتش ... توشیب درستش کرده بودن ... درست...
-
متن نقد دوستم صفا کامدیده برای فیلم "ماهی و گربه"
جمعه 23 آبان 1393 20:32
"قبل از فیلم دیدن ،دندان هایم را مسواک میزنم" ﺍﺻﻐﺮ ﻓﺮﻫﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺟﻠﺴﻪ ﺭﻭﻧﻤﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺑﺶ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ ﻣﻨﺘﻘﺪﯼ ﮐﻪ ﻓﯿﻠﻤﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺳﺘﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﻓﯿﻠﻤﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﻗﻮﯼ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻤﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺖ : "ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺪ ﻭ ﺑﯽ ﻣﺼﺮﻑ، ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﺎﺏ ﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ...
-
انفرادی
چهارشنبه 14 آبان 1393 00:18
بزودی یک پیش نمایشنامه ...در این محل قرار میگیرد ×به نتیجه ی مطلوب نرسید×
-
عجب روزی بود
پنجشنبه 8 آبان 1393 02:04
بعد مدت ها ... یه روز شد که حال داد ... سر به بالین اروم گذاشتیم .. خیال کردیم تا رویا ببینیم ... چقدر همه چیز خوب پیش رفت امروز ... یا محرم ... عزیز زیبایی
-
چقدر خوبه از دوستات یاد بگیری
دوشنبه 5 آبان 1393 03:33
فکر میکنی ... ولی نمود بیرونی نداره ... ولی یه لحظه خودتو بزار جای ادمایی که اطرافت هستن چیکار میکنن ... خوب دیدی چقدر میتونی یاد بگیری ازشون ... خودت بودن ...واقعا هر چقدر هم سخت باشه ... باهاش بایستی کنار بیای ... همین !
-
29 ام ماه
سهشنبه 29 مهر 1393 02:10
هم میخواستم بیاد ... هم سخت بود واسم هضمش ... تولدت مبارک میگن ... بیخیال بابا ... امشب شاید توی دلم انقدر خالی شد ... که حتی به اسمشو نبر هم فکر کردم ... پ.ن:تاوان the ways شب میفرماید این را بنویس: قصه دوست داری ... به هیچ جام نیست کلاغ شدی ... که چی شاعر شدی ... امین اباد بفرما . . . دیگه بزرگ شدی کوچولو ... اون...
-
پست اینستا ی 21 مهر
دوشنبه 21 مهر 1393 02:39
هوووووووف ... وقتی میشنوی نه ...حرف و بایستی گوش کرد ... پس نه !
-
مینویسم پرانتز ... بخوانید ...
شنبه 19 مهر 1393 03:02
سلام ... پرانتز باز ... منظورم اسم تو بود ...پرانتز بسته امشب خندیدم و انقدر خنده ی رو لبم و دوست داشتم که وقتی یادش میوفتم ... دوست دارم گریه کنم ... پرانتز باز ... ولی تو نبودی... پرانتز بسته ... یه جورایی واقعا جشنمون بی خودی بود ... اولین بار بود که حالم خوب بود ... انقدری که میتونستم بپرم ... جست و خیز کنم ......
-
نمیدونم حرفم درسته یا نه
چهارشنبه 16 مهر 1393 01:04
الان میفهمم ... نباید واسه خودت به خاطر دیگران کاری بکنی ... واسه خودت به خاطر هدفت ... واسه دیگران ... حالا هر دلیلی ... من امشب یکم منطقی شدم ... و حس میکنم ... این از شعور نه چیز دیگه ... انگار که یکی زده تو سرم ... از تو سینه ام یه چیزی افتاده بیرون ... جاش هم درد میکنه ... مثه اون دفعه که فقط یه شب تخته وایت برد...
-
بزن باران ...
جمعه 11 مهر 1393 23:14
یه وقتایی ادم همین بارونو بهونه میگیره دلش شسته شه ... خوب باشه ... من که دیگه گوش ندارم که الکی هم شده واسش حرف بزنم ... کاش این کدریی ایجاد شده ... بره ... نمیخوام ادمی باشم که سفت بشینم و نگاه کنم ... یه ماسک باشه روصورتم ... دوست دارم خودم باشم ... دوست داشته باشم یکیو که وقتی نگاش میکنی روشو برنگردونه ... بیخیال...
-
به یاد ...
جمعه 4 مهر 1393 03:50
برقرار باشی و سبز - گل من تازه بمون نفسم پیشکش تو -جای من زنده بمون باغ دل بی تو خزون -موندنی باش مهربون تو که از خود منی - منو از خودت بدون غزل و قافیه بی تو - همه رنگ انتظاره این همه شعر و ترانه-همه بی عطر و بهاره موندنی باشی همیشه - لب پاییزو نبوسی نشه پرپر شی عزیزم- مهربون گلم نپوسی پ.ن: گل من سیاوش قمیشی پ.پ.ن:...
-
زنگ میزند دل ...
یکشنبه 23 شهریور 1393 23:34
خدا میدونه چه قدر سخته وقتی نمیفهمی چیزیو ولی دوست داری بابتش حرف بزنی ... دوست داری خالی شی ... دوست داری حداقل ناامید شی ... بگی گور بابای زندگی ... گور بابای شعور و این چیزا .... اما سختش اینه که میدونی چی میشه ... گهه گه ... میخوای بالا بیاری ... میخوای بزنی تو سرت بگی خاک تو سرت ... مغزتو ... گله هم نمیتونی بکنی...
-
چرخ چرخ عباسی
شنبه 15 شهریور 1393 01:15
استاد:چه قدر مظلومانه نگاه میکرد ... ولی چه قدر هم یادش میرفت اول سلام کنه ... مثلا قرار گذاشته بودیم ... مثلا ... دختر: اوه ببخشید دیر شد ... میخواستم زودتر بیام ولی دست دست کردم ... سنگارو اوردم ولی میدونم ربطی نداره... ببخشید ... اوه ببخشید ... سلام ... استاد: سلام ... [سکوتی نسبتا طولانی وبا تبسمی ارام کننده] ......
-
تو رو خدا ...
چهارشنبه 15 مرداد 1393 00:35
و میدانم چه گناهی کرده ام که اینگونه مستجابم ... ولی نمی دانم چه کرده ام که نمیشود که جبرانش کنم ... خدایا صدایم را میشنوی .. ولی تو رو خودت ... یکبار هم دنیا را بکاممان کن ... به همان کامی که میخواهیم ... دلم کمی امید میخواهد و میدانم چه گناهی کرده ام که اینگونه مستجابم ... ولی نمی دانم چه کرده ام که نمیشود که جبرانش...
-
فیلم دیدن و یه سری چیزا
جمعه 20 تیر 1393 07:25
خدا رو شکر از اون دسته ادمام که فیلم میبینم و لذت میبرم ... تازه بهتر اینکه جز اون دسته هستم که تو دنیای فیلم غرق میشم ...و حتی تو فیلم عاشق میشم و میمرم و متولد میشم و منزجر میشم ... بعضی اوقات گریه میکنم و بعضی اوقات مثه خر میخندم ... و شاید بگم متاسفانه جز اون دسته ای هستم که دیالوگ خاصی از فیلم یادم نمی مونه ... و...
-
نمیشه خوشحال حس گرفت... بده
دوشنبه 16 تیر 1393 07:17
هر وقت میخوام حس بگیرم و از حالت کرختیی که دارم جدا شم ... حس ناراحت بودن توم شروع به غلیان )قلیان( میکنه ... بلد چون میخوام ناراحت نشم یا حداقل ناراحت ناراحت نشون ندم پشیمون میشم و تو کرختی خودم غوطه ور میشم ... زندگیم شده وقت و گذروندن و امید به رسیدن ... از خزعبلات ذهن هرجا یه چیزی نوشتن ... تا اینکه شاید یه چیزی...
-
زیر پوست
دوشنبه 16 تیر 1393 03:09
و دنیایی پر از یواشکی های روزمره ... نگاه هایی که به دنبال نزدیک ترین چیزها فقط مینگرند ... خودت را ندیدن ... نشناختن ... نفهمیدن ... و لمس کردن ... و نا پدید شدن... نیست شدن ... مرده بودن را کشتن ... هیچ را پاک کردن ...
-
اخرین روز بهار
یکشنبه 1 تیر 1393 03:30
حسودی خیلی بده ... حماقت خیلی کاره بدیه ... تسلیم شدن خیلی کار بدیه ... من یه ادم حسود احمقم که تسلیم شده ... اما بد نیستم ... چرا نمیفهمم خیلی چیزارو ... چرا بزرگ نمیشم ... چرا میخوام حتی بزرگترین کارا رو هم بکنم ...بچه بازی در میارم و گند میزنم ... چرا منه من ادم جالبی نیست ... چرا من یه من ثابت ندارم ... چرا...
-
مگه داریم؟!
یکشنبه 18 خرداد 1393 09:42
تو کافه سر یه میز تنهایی نشستم یهو ...یکی میاد میگه میتونم اینجا بشینم ... تو دلم گفتم این واسه تو فیلماستا ولی تو ظاهر گفتم :مشکلی نیست ،تنهایین؟! ... گفت نه الان که شما هستین نه ... تو دلم گفتم علی کجایی که کلیشه کشت منو .... انگار داشت رو من اتود میزد ... قشنگ حس دوربین مخفی داشتم ... جوابش این شد که : پس حالا سه...
-
چرا ناراحتی؟!
دوشنبه 12 خرداد 1393 01:05
میخندیدم ...یهو یکی اومد تو که نمیخندید... چندبار مصنوعی لبم کش اومد ... اصرار کردم که چرا ناراحتی ؟ ... هیچی نگفت ... منم دیگه اصرار نکردم! یه انرژی رو یادگرفتم به اسم "انرژی مخاطب شعر" ... وقتی اونو دریافت کنی یا اونو ذخیره کرده باشی میتونی پرواز کنی ... ولی وقتی از دست میره ... میشی یه کرم کوچولو که فقط...
-
من یک روشنفکر دوستم
یکشنبه 11 خرداد 1393 01:49
فاز برداشتم تریپ روشنفکری به بعضی چیزا نگاه کنم ... نتونستم ... حالا میزارم رو اینکه ذهنم کانالیزست یا چیز دیگه بماند ... گفتم بیا حالا سنتی صرف نگاه کنم ... اونم نتونستم ... به همون میزان سخت بود ... رفتم تو این فاز که میانگین کج به سمتین ببینم ... طرف روشنفکریش راحت بود ... این یعنی من یک رو شنفکر دوستم ... از زر...
-
نه جا نداره؟!
شنبه 10 خرداد 1393 02:38
پدر سگ بهش زنگ زد متین میگه گوشی ماله منه .. بی شرف میدونی چه قدر خاطره چه قدر عشق چه قدر حس تو اون لعنتیه ... اخه مرتیکه میدونی به خاطر تو بی ناموس من بد بخت چه قدر از بابام تحقیرکلامی تحمل کردم ... خیلی دزدی ... زدی امشب به ... باشه که پولشو مفید خرج کنی! واسه بچه رفیق یا هر کی دیگه یه هدیه ای چیزی بگیر لا اقل تا...
-
هناق
جمعه 9 خرداد 1393 02:03
از احساسات پر میشی و فقط چندتا اشک بدبخت مجبور میشن تو چشات بچرخن ... به زور انگشتم شده میارمشون بیرون ... یعنی هر چی میخوام بنویسم که حسه خالس شه ... هیچی نمیاد همش هناق شده زیره این سیب گلو ی پنهان ... میخندم از بی خود بودن خودم !
-
The Host
چهارشنبه 7 خرداد 1393 04:55
تو انتخاب میکنی که باور کنی ... انتخاب میکنی که بکشی ... انتخاب میکنی که عاشق بشی ... . . . این سه تا جمله ای بود که خودش گفته بود ... . . . تو باید فقط هدایتشون کنی با عشق ... وگرنه میکشیشون ... من بعد از این همه مدت اینو فهمیدم که الان چیزیو دارم که به خاطرش بمیرم... حواست باشه وقتی زنده ای مطمئنا هنوز یه دلیلی هست...
-
عمودی خط بزن
یکشنبه 4 خرداد 1393 22:28
نشسته بودیم دور هم ... هی تو لیست وارد میکردیم ... تا اینکه یه دفعه همه خفه شدن ... قشنگ تو دلم میگفتم ... حاجی چی شد ..کی چی گفت ... برگشتم دیدم همه دارن یه وریو نگاه میکنن ... خب چی بگم ... سوالی که پرسیده شد این بود که "کجای لیست میزاریش ؟" -خیلیه حاجی +وسط مسطا میچپونیم -حاجی باید خط بزنم جا نیست تو لیست...
-
یادم رفت که بخندم
جمعه 26 اردیبهشت 1393 01:57
وقتی از سر کوچه میتونم حس کنم که پشت پنجره وایسادی،خیلی چیزا فرق میکنه،خیلی چیزا رو فراموش میکنم،خیلی چیزا میشه که نمیشد.قدمامو محکمتر برمیدارم ،نفس هامو عمیق و کامل تموم میکنم،میرسم جلوی پنجره ،سرمو میگرم بالا ... داری گریه میکنی،منم ریختم؛اصلا یادم رفت که باید بخندم.نشستم تو کوچه ،بارون گرفت ... با چتر اومدی پایین...
-
رفیق
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 23:40
من عاشق این کلمه این تعریف اصلا این قلسفه ام .... من عاشق رفیقامم ... بخاطرشون ... تا بعد
-
در برابر است
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 01:28
هنوزم که هنوز ... معنی شقایق هزار برابر است ... درد صد برابر است ... لحظه ده برابر است ... ولی ... نه هنوز ... ... معنی کردن ها ...نابراریست!
-
من تنهایی رو دوست *دارم...
سهشنبه 16 اردیبهشت 1393 01:28
یه وقتا دلم میخوام بمیرم ... عین بتمن ... یه جوری که نباشم ولی خوشحال باشم ... . گریه کردن کار مرد نیست ولی ... سخت همدمشه ... ما هایی که سیگار نمیکشیم معتادشیم ... میری داد بزنی فقط اشک میاد ... بقیه رو میبینی ... مجبوری بخندی ... بابا بیخیال ... ته دلداریشونم اینه که "بیخیال " ... حاجی من یه عمره بی خیالم ... خفه شو...
-
تشکر
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 02:27
مرسی سوگند واسه بلیط یکطرفه ...