هناق

از احساسات پر میشی و فقط چندتا اشک بدبخت مجبور میشن تو چشات بچرخن ... به زور انگشتم شده میارمشون بیرون ... یعنی هر چی میخوام بنویسم که حسه خالس شه ... هیچی نمیاد همش هناق شده زیره این سیب گلو ی پنهان ... میخندم از بی خود بودن خودم !
نظرات 1 + ارسال نظر
احمد چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 01:28

عالی عالی عالی.. دقیقا همین حسو داشتم موقع گوش دادنش.. دقیقا!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.