-
:D
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 02:42
یعنی بعضی اوقات میخوام بعضی از این کاراکترا و بازیگرارو بغل کنمو انقدر فشارشون بدم تا .... بمیرن!
-
او
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 02:36
یا فریاد خواهم زد یا سکوت
-
من هم کم میاورم ...
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 04:35
درد سختی می اید که نمیدانی چیست ... فقط یک چیز تغییر کرده ... یعنی من هم?! ... باورم نمیشد ! ... هر چیزی جز مستقیم امتحان شد ... احمق نیست و من هم نیستم ... باشه ... من هم کم میاورم ... سعی میکنم دیگر هیچ چیز اضافه ای نگویم ...
-
زندگی اینه ...
جمعه 5 اردیبهشت 1393 06:20
یعنی بعد از دیدن بعضی فیلما (حالا گذشته از این که سطح کیفیش کجاست) .... میخوامش پاشم داد بزنم ... اینه ... این درسته ... گور بابای این اشغالی که هست ... من چیزی ومیخوام که با دیدنش انقدر به وجد میام ... من اونم ... یعنی میخوای با مشت بکوبی تو صورت حرفی که زندگی و از خواسته هات جدا کنه ... پ.ن: راستی یه دوستی که دمش...
-
یه چیزایی
سهشنبه 2 اردیبهشت 1393 01:49
یه حرفایی هست نمیتونم بنویسم ... کاش یکی بود !
-
نباید اینگونه شود ...
یکشنبه 31 فروردین 1393 23:38
ادم بعضی وقتا به یه جایی میرسه که میخواد فقط دلیلو بدنه ... اصلا عاقبت و نتیجه هیچ اهمیتی نداره واسش ... میخواد بدونه باید انتقام بگیره یا بگذره ... میخواد بدونه مشکل از خودشه یا نه ... بیشتر از همه از ادما ی باگذشته که میترسم چون همش خوبنو خوبنو خوبن تا اینکه یه دفعه بد میشن ... میشن یه تیکه سنگ سیاه که تو عمیق ترین...
-
گذار نسبتا چیز
پنجشنبه 28 فروردین 1393 22:51
خمیده ترین کرم افریده ی خدا , تفاوت که قصه است فقط کمی خط خال وجود دارد که سوق میدهد جدا شوم ... بروم که تنها باشم ...بروم برای خودم بمیرم بروم بگویم من کیستم و من کجایم ... شایدم دیگر نیستم ...باشد! خداحافظی حک میکنم بر تنه ی درخت بلند خاطرات رقم خورده ی دیگران ... خودم را میکشم خودم را میبندم به ان... شاید روزی از...
-
دوباره
جمعه 22 فروردین 1393 02:14
دوباره امده بودم دوباره خواهم رفت دوباره نشد که بمانم دوباره خواهم رفت "دوباره" صدای زمین است؛دوباره خندیدم دوباره سر رسید وقت دوباره خواهم رفت "دوباره" معنی هزارم امّید است دوباره چشم رو گرفت دوباره خواهم رفت "دوباره" ساکت است و شرم در سخن دارد دوباره شاکی است و حکم دوباره خواهم رفت...
-
گاهی باران میزند
سهشنبه 12 فروردین 1393 07:33
وقتی باران میزند رایحه مشک سانت بر میخیزد ... کلماتی که میسازم فقط بالا رفتن نمیدانند پیچ و تاب میخورند همانند همه ی احوالات من وقتی در یاد تو ام نمیدانم چه شده که هر لحظه حرف از تو میشود باران هست شره های ناودون پلیکایی هست و حتی باد و یاد هم هست ولی تو نیستی ... در ارزوی هرباره ی خاص نگاه کردنت ارام اشک هایم روان...
-
فرفره طور
سهشنبه 27 اسفند 1392 06:22
فرفره وار میچرخم ...هم به دور خودم و هم به دور زندگی ... زندگی صفحه ایست که کناره هایش شده است لبه های تیغ .... شده لبه ی پرتگاه ... ترسناک شده ... صحنه هایی را سکانسمانند هم که شده دیده ام ... تلخی و شیرینی هایی هرچند کم هم که بوده چشیده ام ... به این سو رانده شدم ... گاهی ارام شدم و گاهی شدت گرفتم ... حال میخواهد...
-
نقاب
سهشنبه 20 اسفند 1392 02:52
به زودی ...
-
خاموشی
یکشنبه 18 اسفند 1392 01:04
[]
-
یه اشغال
جمعه 16 اسفند 1392 07:29
اینکه یه چیزا و یه کساییو دارم که میتونم به خاطرشون هیچی دیگه از خدا نخوام خیلی خوبه ! ... رفیقایی که جلوشون خجالت نمیکشی... رفیقی که اذیت کردنش حال میده ... فیلمایی که وقتی یادشون بیفتی حال میکنی ... دفترچه هایی که کلی خاطرن واسه خودشون ... داشتن یه پلی لیست بلند که توش از قری ترین ترکا هست تا سوزناک ترین ملودی ها...
-
اروم تر
سهشنبه 13 اسفند 1392 02:11
یه سری ادم میان تو زندگی ادم که یه سری چیزارو بهش بگن حالا یا گفتاری یا با رفتارشون ... از تلخ گرفته تا شیرین... (یا من خیلی بی تجربه و نادونم یا خیلی خوش شانسم ... یا حداقل ادمای بزرگی اطرافمن!) مثال واسش هم کم نیست ... (از گفتن مثال هایش تفره میروم ... شاید از سر ترس) جدا زود قضاوت کردنی که یه بار خیلی جدی سرش بحث...
-
فکریت
دوشنبه 12 اسفند 1392 11:42
شروع میکنی به فکر کردن ... از اولش نمیدونی به کجا میخوای برسی ... فقط واسه طی طریقش میدویی ... همیشه از یکی از این کلمات شروع میشه :چرا,چه جوری,کی,کجا, ... اما جالب اینه که جواب اونا رو نمیدی ... شروع میکنی یه حرفاییو به خودت میزنی که وقتی جلو ی ناظم یا معلم وایمیستادی و میخواستی کارتو توجیح کنی شاید میگفتی ! ... بعد...
-
قصه ی تو
جمعه 9 اسفند 1392 18:54
خورده ام غصه ی پر قصه ی هر غصه ی تو دیده ام قصه ی هر غصه ی پر قصه ی تو من شدم غصه تو ?! قصه ی پر غصه منم?! باشد این غصه تمام است, بخوان قصه ی نو هاجس اسفند 92
-
وقتی ...
چهارشنبه 7 اسفند 1392 01:14
وقتی دوستت عاشق میشه ... زنگ میزنه : ... گم شدم اقا گم شدم ... میروید شام میگه: رضا حالا چی کار کنم ... جواب هایت قانعش نمیکند میگه : هر چی بشه نمیزارم ایندفعه بدون ابراز علاقه ام تموم شه ما ها جونیم عاشق میشیم ... نمیدونیم چی کار کنیم .... ولی الان دیگه انقدر سخت شده که فقط میخواهیم تلاش نکرده تمام نکنیم جونم همه...
-
دو نقطه هزارتا ارزو
دوشنبه 5 اسفند 1392 01:28
وقتی داری حرف میزنی قیاقه های ادما جلو ادم رژه میرن ... اگه ناراحت شن دیگه حرفتو ادامه نمیدی .... اگه خوشحال شن بازم حرفتو ادامه نمیدی ... اگرم عکس العمل نشون ندن بازم سکوته که کلمه ی بعدیته! هیچ جوره نمیشه بهشون حرفتو کامل بزنی !! اینه که شنوا شدن میشه ارزو ... اینه که اس ام اسو چت میشه جایگزین .... این که ما سخت...
-
سایبون می خوایم
یکشنبه 4 اسفند 1392 12:23
رو پشت بوم دنبال یه سایبون طوری میگشتم بزارم رو کولر ... هر چی پیدا میکردم یه ایرادی داشت بالاخره ... زنگ زدم گفتم محمد یه برزنتی چیزی بخره ... خودمم چون حال نداشتم رفتم تکیه دادم به دیواری که سایه داشت ... تا حالا انقدر دقیق به سقفا دقت نکرده بودم ... مثه کله یه سری ادم میمونه که دارن تو حموم عمومی تو همدیگه میلولند...
-
مغز بی فکر
جمعه 2 اسفند 1392 22:13
مغز پر شده از بی فکری! داد میزنه مثه بچه ننرا خوابو زا برا کرده چشمو هر جوری شده مجبور میکنه خیس شه هی بالشو داغ میکنه گوشه ی غوزک(قوزک) پای چپ شروع میکنه به نبض زدن سینه خس خسش میگیره نفسا گیر میکنن بین حنجره زبونت میشه تلخ کتفت قفل میکنه با این حال هنوز بیخیالیته که نمیزاره کاری کنی میخندی؛ یه کم هیستریک یه کم...
-
عشق و ارزو
پنجشنبه 1 اسفند 1392 11:07
عذر بابته متن هول هولکیش .... بعدا ترتمیزش میکنم! یه موقعی یه منجم بود که هر شب اسمون ها رو رصد میکرد ... یه شب که مثه هرشب کل اسمونا وجب میکرد یهو چشمش به یه ستاره افتاد که داشت شعر میخوند ... دقیقتر گوش کرد... بعد نگاش کرد... وقتی نگاش میکرد صداش قشنگ تر هم میشد ... ازش پرسید -اسمت چیه?! گفت : -من اسم ندارم -چه جوری...
-
سکوت خراب کن
چهارشنبه 30 بهمن 1392 10:01
وقتی همه شروع میکنن یکصدا سکوت کردن... اونجاست که من وارد میشم ... با همون سلام! خاص که یه جورایی توسعه یافته ی سلام خاص الو بدن و جی کسری ست! شکستن سکوت همیشه کار خوبی نیست ! اما معمولا کاری جز این از دستم بر نمیاد .سعی میکنم تنها کاری و که بلدمو حداقل تو اون فضا انجام بدم خداکنه هیچ وقت دوستام دعا نکرده باشن :رضا...
-
کاری کردن
سهشنبه 29 بهمن 1392 00:20
کاری نکردن اسونه ... انقدر اسونه که از اسونیش اذیت میشی ... عین یه گل کلم میمونی سر جالیز که فقط بزرگ میشه و کم کم رو به فساد میزاره ... باید چیده بشه .... شاید ترشی که بشه خشمزه شه ... شاید هم که خشک بشه و بپوسه ... اما بالاخره اینجوری اختیارا شده .... یه کاری کرده ... کسی که بازی میکنه شاید ببازه ولی یکی که بازی...
-
اعتراف ترسناک من
دوشنبه 28 بهمن 1392 01:04
گاهی دروغ میگویی لذت میبری ! گاهی دروغ میگویی پشیمان میشوی ! گاهی هم به دروغی که گفتی هیچ احساسی نداری ... همه کاری ناپسندند ولی حست در مورد هر کدام فرق دارد ... شده به کسی از رگ گردن نزدیک تر باشی ... وقتی اینجوری باشه وقتی به اون هم دروغ بگی سریع پشیمون میشی! سریع درصدد این بر میای که یه جوری راستش رو بگی و اخر هم...
-
هاژاس
شنبه 26 بهمن 1392 10:21
نمیدونم کاری از میازاکی دیدین یا نه ...نمیدونم چرا این بشر کاراش انقدر خوبه ... هربار که یکی دیگه از کاراشومیبینم ،ذهنم یه خونه تکونی اساسی میکنه؛دوباره روحیه زندگی و زندگی کردن و بیشتر از همه روحیه ی عشق ورزیدنمه که میگیره ... تو کاراش انقدر ساده خیال میکنه و انقدر راحت به خیالش جامه عمل میپوشونه و دنیای خودشو میسازه...
-
دوباره از اون خنده ها
پنجشنبه 24 بهمن 1392 02:02
بعد مدت ها یه دفعه دوباره کاملا بیخودی زدم زیر خنده اخ اخ اصلا یه وعضی دلم تنگ شده بود واسش یاد هزار تا چیز خوب میافتادم هی بیشتر خوشحال میشدم شروع کردم تو اینه خودمو نگاه کردن اصن کلی با خودم حال کردم [دیالوگ منکراتیه نمیشه گفت !] اخ اخ, جاتون خالی باید میبود که بود هی صدا در میاوردم از خودمو,میشدم :زینت ,زی دی ,...
-
یه سلام بهتر تر!
سهشنبه 22 بهمن 1392 00:51
"تا اخر گیومه رو با انرژی بخونید" ((سلام! کاری که بعضی اوقات یه فال باهات میکنه صد تا مشاوره ی روانشناسی نمیکنه ! جالب بود وقتی داشتم میخوندم اون کذا رو همه حرفای دوستام و اطرافیانم از جلو روم رد میشد! اما ایندفعه یه تیک ریز هم بغلش میخورد! هر بار یه چیزیو قول میدم ... درست نمیتونم بهش عمل کنم ! ... این دفعه قول نمیدم...
-
اسمان چیست
شنبه 19 بهمن 1392 18:55
اسمان رنگیست, متین است, زیباست . . . شعر است, سروده های کوچک یک عاشقانه است, . ارام لم دادنه یک ستاره به ماه, گفتن دوستت دارم های پی در پی رعد در شبی بارانی, بوسه های ارام نسیم بر ابر, و لبخند های تنها ی خورشید . بیکران بودن, پذیرا بودن, رنگ باختن, بودن در نبودن . . . اسمان بیرنگیست
-
خداحافظ پاییز
یکشنبه 1 دی 1392 07:59
چه پاییز عجیبی چه پایان غریبی چه رنگایی که سرد شد چه لبخندایی درد شد چه گپ هایی سکوت شد چه سیگارایی دود شد چقدر خندیدیم و رفت چقدر دیوث چقدر چفت چه داغون رَد میدایم چه میزون فانُ شادیم چه ساده شد فراموش چه ضایع ما شدیم توش ولی از هم گذشتیم تو غم هم مشت مشتیم نه میگیم نه که بسته نه میگیم رفته رفته نه میخونیم که برگرد...
-
منه خرابکار
چهارشنبه 27 آذر 1392 12:00
من بدم و این خوب است ... هیچ بد نیست که هرگز خوب نخواهد شد ... همین که هستم را دوست میدارم... . . . . گاهی دلت میگیره از خودت از کارایی که کردی از کارایی که نکردی اصلا از همه چی فقط سرزنش میکنی حق هم که این وسط گم شده اما گاهی به خاطر بقیه گاهی هم به خاطر یه چیزایی که اهمیتشون واقعا بالاست باید هر جوری که شده از خودت...